? “در سوگ سیاوش” ?

✍ (یادداشت مدیرمسئول ورامین تدبیر به مناسبت جاودانگی استاد شجریان )

 

? گوشم نام و آوازه‌ی شجریان را از عنفوان کودکی از زبان اطرافیانم شنیده بود اما روحم برای نخستین بار در سال اول دبیرستان در اوج دوران خداجویی و شکوفایی و بلوغ عواطف خاصِ زمانِ نوجوانی با واسطه آلبوم درخیال با او آشنا شد که یک بیت شعر با صدای او کار صد کتاب عرفان را می‌کرد :

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

 

آنکِ ز زخم تیر او کوه شکاف می کند

پیش گشادتیر او، وای اگر سپر برم…

 

به جرات می‌توانم بگویم که اگر شجریان نبود نه حافظ را می‌فهمیدم و نه سعدی و نه مولانا و نه حتی خود خیام را.. به ویژه با دخل و تصرف‌های آگاهانه‌ای که او با شناخت دقیق و البته غور و تتبع عمیق و طولانی در ادبیات پارسی در برخی از اشعار این بزرگان ایجاد نموده بود:

سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل

بیرون نمی‌توان کرد #حتا به روزگاران

(به جای #الا به روزگاران! )

 

به قول ابتهاج “اگر حافظ اکنون زنده بود شجریان را غرق در بوسه می‌کرد اونجایی که می‌گه:

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم/ آه اگر، آه اگر خرقۀ پشمین به گرو نستانند”

***

شجریان آمد تا ادبیات و فرهنگ ایران‌زمین و پارسی‌‌زبانان را جلایی جاوداونه‌تر بخشد، او آمد تا با نوای ملکوتی و سحرگونه‌ی خود، طاقت دل را در برابر خبرهایی که جراحت جدایی را خراب‌تر می‌کند، تابی بیش‌تر دهد که اگر نبود خدا می‌داند که نمی‌شد از زلزله بم آن سرود بی‌نظیر هم‌نوایی را در سراسر ایران به آن زیبایی سرود … بماند که من و خیلی دیگر درد و رنج جای خالی پدر را و غم مرگ برادر و فقدان عزیزان خود را در خلوت خود با او نجوا کردیم و با نوایش عقده‌ی دل زار گریستیم ؛ آن‌جا که می‌خواند:

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی

این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی…

 

باری به هر روی؛ شجریان آمد تا به عشق زندگی دهد و زندگی را عشق… شجریان خود عشق است با تمام جلوه‌گری‌هایش و کیست که نداند: عشق هرگز نمی‌میرد…

 

این خبر را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید:

پاسخی بگذارید

دوازده + 10 =

Top